زربین

زربین نام درختی است شبیه درخت کاج که در منطقه شمال کشور وجود دارد

زربین

زربین نام درختی است شبیه درخت کاج که در منطقه شمال کشور وجود دارد

محمدرضا گلزار؛ ستاره دهه‌ی پیش رو...

محمدرضا گلزار؛ ستاره دهه‌ی پیش رو...

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

محمدرضا گلزار موقعی بازیگر سینما شد که به عنوان نوازنده گیتار در گروه موسیقی پاپ آریان چهره‌ای معروف بود. حالا دیگر همه کسانی که ماجراهای پشت پرده سینمای ایران را دنبال می‌کنند، ماجرای بازیگر شدن گلزار را می‌دانند. ایرج قادری که خودش زمانی ستاره مشهوری بود، مهمان یکی از کنسرت‌های گروه آریان در شمال کشور بوده و گلزار را در متل قوی رامسر می‌بیند و با کمک سال‌ها تجربه در کارگردانی و بازیگری در سیستم ستاره‌سالار سینمای قبل از انقلاب به این نتیجه می‌رسد که این جوان نوازنده می‌تواند در سینما چهره محبوب و موفقی باشد. گلزار به پیشنهاد ایرج قادری نقش اول فیلم تازه این کارگردان قدیمی را قبول کرد و با (سام و نرگس) به سینمای ایران معرفی شد. حاصل کار چیزی فراتر از توقع تماشاگران از ساخته ایرج قادری نبود و با وجود فروش قابل قبولش در هیچ زمینه‌ای فیلم موفقی نبود. این شروع زیر استاندارد زمینه‌ای برای ستاره‌شدن محمدرضا گلزار فراهم نکرد، ولی انتخاب قادری او را در موقعیتی قرار داد که سینمای ایران با پیشنهادهای دیگری به سراغش آمد.

او در سال آغازین دهه 1380 سه بار جلوی دوربین سینما رفت و سینمای ایران این فرصت را در اختیارش گذاشت که بدون دریافت بازتاب‌های نمایش عمومی این فیلم‌ها بتواند به کارش ادامه دهد. جدایی گلزار از گروه آریان و جنجال‌های خبری این ماجرا مدتی در صدر اخبار نشریه‌های عامه‌پسند بود و همین موضوع به او کمک کرد که اولین قدم‌های ستاره‌شدن را در فضایی غیر سینمایی تجربه کند. نمایش موفق (شام آخر) ظاهراً ارتباط چندانی به نقش و حضور گلزار نداشت، ولی فریدون جیرانی به پشتوانه شناخت و تسلطش بر موقعیت تاریخی سینمای عامه‌پسند ایران و باز بودن فضای سینما بعد از روی کار ماندن دولت اصلاحات بار دیگر البته بعد از حضور هدیه تهرانی در (قرمز) نشان داد که شم درستی برای استفاده از چهره‌های مطرح و مقبول بین تماشاگران عام سینما دارد.

(بالای شهر پایین شهر) و (زمانه) ادامه منطقی اعتماد بدنه سینما و بخش خصوصی به قابلیت‌های بالقوه گلزار برای ستاره‌شدن بود، گرچه هیچ‌کدام به محصولی قابل قبول که بتواند به تثبیت محبوبیت و مقبولیت این ستاره تازه از راه‌رسیده کمک کند نرسید. گلزار با بازی در (چشمان سیاه) و (زهر عسل) به مسیری افتاده بود که به نظر می‌رسید قرار است فقط ضریب خطای فیلم‌ها را در موفقیت مالی تا حدی کم کند و هنوز کسی تصور نمی‌کرد که بازیگر این فیلم‌ها چند سال بعد می‌تواند معادلات اقتصادی سینمای ایران را با حضورش روی پرده به هم بریزد و به عنوان سوپر استاری تضمین‌شده، فاصله‌اش را با رقیبان هم‌نسلش تا این حد زیاد کند. این اتفاق با نمایش عمومی (کما) و رشد غیرعادی آمار و ارقام فروش فیلم در روزهای بعد از تعطیلات نوروز 1382 افتاد. گلزار در (کما) برای اولین بار عنوان سوپراستاری را بدون هیچ اما و اگری مال خودش کرد و از آن زمان تا امروز توانسته این موقعیت را حفظ کند. سینمای بعد از انقلاب برای اولین بار در چنین موقعیتی قرار گرفت که می‌توانست روی حضور بازیگر جلوی دوربین به عنوان ضمانت بی‌خطای بازگشت سرمایه و سوددهی محصولات حساب کند و این برای سینمایی که از نظر اقتصادی هیچوقت قابل پیش‌بینی نبوده، خبر خوشی بود. شاید (سیزده گربه روی شیروانی) به دلیل جنس فانتزی نامربوطش و (گل یخ) به دلیل دستکاری غیر کارشناسانه فیلمساز در فرمول‌های امتحان پس‌داده سال‌های دور به پیش‌بینی‌های فروش نجومی روزهای ساخت‌شان نرسیدند، اما در معادلات اقتصادی سینمای ایران فیلم‌های شکست‌خورده‌ای هم نبودند.

در این شرایط، حتی فیلم متفاوت (بوتیک) هم که کسی روی فروشش حسابی باز نکرده بود، به کمک محبوبیت رو به رشد ستاره‌اش از شکستی حتمی نجات پیدا کرد. (بوتیک) تا کنون اعتباری‌ترین فیلم کارنامه گلزار است که او را در موقعیتی فراتر از ویژگی‌های یک ستاره عام و در قالبی تازه و امتحان‌نشده موفق نشان داد. فضای تلخ و لحن افسرده فیلم هیچ نسبتی با قصه‌ها و فضاهای فیلم‌های قبلی گلزار نداشت و عدم موفقیتش می‌توانست لطمه‌ای جدی برای وجه ستاره‌گی بازیگرش باشد. فیلم در کمال تعجب اغلب بیننده‌های جدی و پی‌گیر سینمای ایران از حضور در بخش مسابقه جشنواره فجر بازماند تا این نقش متفاوت کارنامه بازیگرش امکان داوری و ارزش‌گذاری کامل و همه‌جانبه را نداشته باشد. فیلم بر خلاف فضای رسمی در میان منتقدان سینما و تماشاگران موقعیت خوبی پیدا کرد و موضوع همیشگی (نقش خوب،بازیگر خوب) را بار دیگر مطرح کرد.

(آتش‌بس) نقطه‌عطف بی‌چون و چرای کارنامه حرفه‌ای گلزار به عنوان ستاره اول سینمای ایران بود. قالب کمدی رمانتیک فضای مناسبی برای نمایش جذابیت‌های حضور گلزار روی پرده فراهم کرد و رکورد بالاترین فروش ریالی تاریخ سینمای ایران را به نام او ثبت کرد. زمان‌بندی کمدی گلزار در (آتش‌بس) و هماهنگی‌اش با مهناز افشار در چهارمین تجربه سینمایی مشترک‌شان می‌توانست بیش از این مورد توجه قرار بگیرد و وجه اعتباری کارنامه او را هم سر و سامانی بدهد، ولی (آتش‌بس) هم در بخش مسابقه جشنواره فجر پذیرفته نشد تا معلوم شود که محمدرضا گلزار لااقل در این زمینه ستاره بدشانسی است. سینمای ایران که همیشه منتظر بهره‌برداری از موفقیت‌های فرمول‌بندی شده است، با فروش میلیاردی (آتش‌بس) دست به کار شد و زوج بازیگری این فیلم را در دو فیلمنامه ضعیف و با اجرایی نچسب بار دیگر روی پرده سینماها برگرداند. (تله) و (کلاغ‌پر) فقط به ضمانت حضور و وجود ستاره ساخته و اکران شدند و هر کدام هم بسیار بیش‌تر از آن‌چه می‌شد حدس زد، فروش کردند تا واژه سوپر استار، البته سال‌ها پس از اقبال ستاره‌های سینمای فارسی تعریف درست و منطقی‌اش را در سینمای ایران پیدا کند.

در چنین شرایطی چه سوژه‌ای بیش‌تر و بهتر از محمدرضا گلزار می‌توانست موفقیت فیلمی با حضور او را گارانتی کند؟ (توفیق اجباری) نشان داد که وقتی مردم برای تماشای ستاره محبوب‌شان به سینما می‌روند، بهتر است حاشیه نرویم و اصل مطلب را در اختیارشان قرار بدهیم. (توفیق اجباری) یک شوی تک‌نفری گلزار بود که طنز و نمک رضا عطاران را هم برای حاشیه امنیت داشت. زندگی خصوصی ستاره‌ها همیشه از بخش‌های جذاب و وسوسه‌کننده مخاطب عام سینما بوده و بخش عمده‌ای از نشریه‌های عامه‌پسند هم دائماً به کار انتشار این اخبار و حواشی مشغول‌اند. پس طبیعی بود که نمایش زندگی فوق‌ستاره محبوبی مثل گلزار با یک خط داستانی کم‌رنگ اما امتحان‌پس داده و چاشنی کمدی کم‌خطاترین موضوع قابل تصور در سینمای این سال‌ها بود. فروش میلیاردی (توفیق اجباری) فاصله فروش فیلم‌های گلزار را با رقبایش به شکل تصاعدی زیاد کرد و بار دیگر نشان داد که کمدی رمانتیک بهترین فضای نمایش توانایی‌های ستاره و دلایل جذابیت و محبوبیت فوق‌العاده اوست؛ (توفیق اجباری) ساخته شده بود تا تماشاگر علاقمند او جنس واکنش‌های گلزار به شوخی‌های عطاران و شکل خندیدنش را به حد کفایت تماشا کند و از حضور کافی و وافی در کنار ستاره محبوبش و سرک‌کشیدن در خانه واقعی او و تماشای گوشه‌هایی از زندگی خصوصی‌اش لذت ببرد. از این نظر می‌شود گفت که (توفیق اجباری) در تثبیت جایگاه گلزار به عنوان سوپر استار نقشی مهم‌تر از (آتش‌بس) داشته است.

حالا بعد از اقبال عمومی گسترده (توفیق اجباری) زمان مناسبی فراهم شده تا گلزار روی موج موفقیت فیلم سراغ تجربه‌های متفاوتی برود که (مجنون لیلی) شکل ناکامی از آن بود و فروش مناسبش نشان داد که گلزار هنوز می‌تواند روی استقبال بی‌دریغ تماشاگران حساب کند، به‌شرطی که قدم‌های بعدی را هوشمندانه‌تر بردارد و روی این موج سنگین موفقیت بازی‌های تازه‌ای را رقم بزند.

ستاره دهه قبل ...

.:: ستاره دهه قبل و ستاره دهه‌ای که پیش روست ::.

دو نوشته نیما حسنی‌نسب درباره دو ستاره سینمای ایران در دو دهه 1370 و 1380: ستاره دهه قبل و ستاره دهه‌ای که پیش روست...

1- هدیه تهرانی؛ ستاره دهه‌ای که گذشت...

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

داستان ستاره‌ شدن هدیه تهرانی در سینمایی که هیچوقت به بازیگران زن مهلت و مجال درخشش و محبوبیت نمی‌داد، شروع جالب و عجیبی دارد. همه چیز با اتفاق آغاز شد و بر حسب اتفاق جلو آمد و به ثمر نشست. محمدرضا شریفی‌نیا که در شناخت ویژگی‌ها و قابلیت‌های بالقوه بازیگری در سینمای ایران نامی آشنا و تائید شده دارد، هدیه تهرانی را در فروشگاهی می‌بیند و به دنیای بازیگری دعوتش می‌کند :( قصد داشتم از ایران بروم و در آلمان در رشته دکوراسیون داخلی ادامه تحصیل بدهم. همه کارهایم را هم کرده بودم و سفرم داشت قطعی می‌شد. آن دوره مربی شنا بودم و در تابستان 1372 درحالی‌که دستم هم شکسته بود، رفته بودم فروشگاه باغ که برای کارهای دکوراسیون حصیر بخرم. آقای شریفی‌نیا و خانم حاجیان هم اتفاقاً آنجا بودند. آن‌ها را می‌دیدم که از پشت قفسه‌ها با نگاهشان تعقیبم می‌کنند و می‌دانستم هر لحظه ممکن است بیایند و بپرسند می‌خواهی فیلم بازی کنی؟ این اتفاق بارها افتاده بود و با این حس و نوع نگاه‌ها آشنا بودم. به‌هرحال چند لحظه بعد خانم حاجیان جلو آمد و پرسید شما تهران زندگی می‌کنید؟ جواب دادم بله و بعد گفت به بازیگری علاقه دارید؟ گفتم نه، چون آن زمان سینمای ایران را خیلی دوست نداشتم و بازیگری هم طبعا جذابیت چندانی برایم نداشت. جواب منفی دادم، اما خانم حاجیان و آقای شریفی‌نیا با دوست من و مادرش که همراهم بودند صحبت کردند و شماره تلفنشان را گرفتند و از طریق آن‌ها تماس‌های بین ما شروع شد. در یکی از همین تماس‌ها بود که دعوت شدم به دفتر هدایت‌فیلم برای فیلم روز واقعه! موقع خواندن فیلمنامه دیدم راحله نقش خیلی کوتاهی است که هیچ کار خاصی جز چندتا بله و خیر نمی‌کند و بیشتر یک تیپ ساده است تا شخصیت. به همین دلیل جواب منفی دادم، چون فکر می‌کردم ورود به دنیای سینما و بازیگری مسائلی با خودش همراه می‌آورد که حضور اول آدم باید ارزشش را داشته باشد و شروع جدی‌تری لازم دارد. می‌دانستم که قدم گذاشتن به این دنیا ممکن است تمام زندگی‌ام را تحت‌الشعاع قرار بدهد و زیر و رو کند. پس اولین نقش باید ارزش این ریسک را می‌داشت. بعدش هم که صحبت‌های مالی و رقم دستمزد پیش آمد و دیدم از همین کار فعلی خودم بیش‌تر از این حرف‌ها درمی‌آورم.)

اگر دنبال ریشه‌یابی دلایل ستاره‌شدن هدیه تهرانی باشیم، باید از همین جا شروع کنیم. از این‌که چهره پرطرفدار یک دهه سینمای ایران از ابتدا با (نه گفتن) و رعایت شکلی از استقلال و تن‌ندادن به جریان رایج روزمرگی و شانس و تقدیر و تصادف پا به این عرصه گذاشت. البته تهرانی چند سال پیش از آن هم تا یک قدمی حضور جلوی دوربین سینما رسیده بود؛ اولین پیشنهاد را ناصر تقوایی که از آشناهای خانوادگی‌شان بود، چند سال قبل از این ملاقات مطرح کرد. اولین‌باری که او به‌طور جدی به بازی در یک فیلم فکر کرد بیست‌ساله بود و ناصر تقوایی می‌خواست (چای تلخ) را بسازد، اما فیلم به سرانجام نرسید و اولین بخت جدی تهرانی برای بازیگر شدن با بدشانسی همراه شد. این اتفاق در ابتدای ورودش به سینما باز هم تکرار شد تا داستان ستاره‌شدنش هم شکلی دراماتیک پیدا کند. عکس‌های تست گریم (روز واقعه) در اختیار کارگردان‌ها و تهیه‌کننده‌ها قرار گرفته بود و کیانوش عیاری برای بازی در (بودن یا نبودن) و ایرج قادری برای بازی در (می‌خواهم زنده بمانم) از او دعوت به همکاری کردند که هر کدام به دلایلی به نتیجه نرسید. مسعود کیمیایی فیلم‌نامه (سیب سرخ حوا) را به او پیشنهاد داد و تهرانی داستان فیلم را شنید و پسندید، اما وقتی کیمیایی از کارگردانی این فیلم کناره‌گیری کرد و سعید اسدی جای او را گرفت، تهرانی هم از همکاری طفره رفت. (نه گفتن) که بعدها مولفه و شاخصه اصلی پرسونای بازیگری او شد و شرایط حضور شخصیت‌های زن در سینمای ایران را به مسیر تازه و متفاوتی کشاند، به (روز واقعه) و (سیب سرخ حوا) ختم نشد.

سینمای ایران برای پیدا کردن ستاره‌اش یک بار دیگر هم جواب منفی شنید، آنهم در مقابل پیشنهاد کارگردانی که معتبرترین بازیگران سینما هم با اشتیاق جلوی دوربین‌اش می‌روند :( قراری گذاشتیم برای فیلم‌نامه (لیلا) که آن موقع اسمش (یک داستان واقعی) بود. رفتم آنجا و آقای مهرجویی درباره فیلم حرف زدند و سناریو را تعریف کردند، اما قصه فیلم را دوست نداشتم و قبول نکردم. البته آن موقع عقلم نمی‌رسید و شاید به خاطر اعتبار و اسم آقای مهرجویی باید قبول می‌کردم، اما این مضمون که مردی می‌خواهد زن بگیرد چون همسرش نازاست برایم قابل هضم نبود و فکر می‌کردم اصلا چرا باید چنین موضوعی را مطرح کرد.) تهرانی بازی در شاهکار مهرجویی را رد کرد تا با فیلمی از مسعود کیمیایی اولین حضورش در سینما را تجربه کند و کیمیایی هم روند معرفی ستاره‌ به سینمای ایران را تداوم داد:( یک روز نزدیک‌های جشنواره فجر آقای کیمیایی تماس گرفتند و گفتند می‌خواهم فیلم دیگری بسازم که یک کار خیابانی بیست‌روزه است و قرار است بدو بدو و با دوربین روی دست بگیریم. ممکن است خوب بشود و ممکن است بد از کار دربیاید. شخصیت مریم را برایم توصیف کردند و خلاصه قرار شد در فیلم (سلطان) بازی کنم.) حضور تهرانی در (سلطان) نامش را سر زبان‌ها انداخت و این نقطه آغاز مسیر نه‌چندان سرراست او در سینمای ایران شد.

(غریبانه) با هدیه تهرانی و ستاره محبوب اما رو به افولی مثل ابوالفضل پورعرب به فیلمی پر تماشاگر تبدیل شد و خیلی‌ها استقبال تماشاگران از فیلم را پای حضور جذاب و شخصیت متفاوت زن داستان نوشتند. در روزهایی که کشور با به قدرت‌رسیدن اصلاح‌طلبان در زمینه‌های مختلف سیاسی و فرهنگی چهره عوض کرده بود، هدیه تهرانی تصویر تیپیک و مقبول فرهنگ در جریان اصلاحات شد و اهدای سیمرغ بلورین بهترین بازیگر زن نقش اول به هدیه تهرانی برای بازی در (قرمز) یکی از جریان‌سازترین اتفاق‌های سینمایی آن دوران بود. جایزه‌ای که باعث شد شخصیت زن مستقل، سرد و صورت‌سنگی به عنوان پرسونای آشنای ستاره عصر اصلاحات تثبیت شود : ( بعد از بازی در (قرمز) قضیه برایم جدی‌تر شد. به همین دلیل موقع اکران فیلم رفتم انگلستان تا در رشته دراما ادامه تحصیل بدهم و این کار را به صورت جدی‌تر و آکادمیک شروع کنم و جلو بیایم. این انگیزه جدی بود، چون همیشه در زندگی وسوسه تجربه کارهای تازه و مختلف را داشتم و بازیگری بیش‌تر از بقیه کارها این انگیزه درونی مرا پوشش می‌داد و میل و شیطنت دائمی‌ام را به از این شاخه و آن شاخه پریدن مهار می‌کرد.)

(سیاوش) برای هدیه تهرانی بهانه‌ای برای تداوم حرفه‌ای بازیگری و برای سینمای ایران نشانه‌ دیگری برای تثبیت موقعیت ستاره‌ای بود که می‌توانست گیشه فیلم‌ها را تضمین کند و نشان بدهد که فروش چشم‌گیر (قرمز) اتفاقی نبوده است. در این مقطع، بی‌تردید بهترین شانس ستاره‌ سینمای ایران بازی در نقش جنجالی و پیچیده‌ پرستار فیلم (شوکران) بود؛ موقعیتی که تهرانی به‌خوبی درکش کرد و از آن بهترین استفاده را کرد تا ثابت کند جذبه ستاره‌گی را می‌شود با کیفیت بازیگری پیوند داد. شخصیت سیما ریاحی شوکران در برهوت تصویر ملال‌آور زن در سینمای ایران و توانایی این سینما در کلیشه‌کردن بازیگران یک شاه‌نقش واقعی بود که می‌توانست مسیر حرفه‌ای هر بازیگر زنی را تغییر بدهد:(از پیشنهاد بازی در (شوکران) خیلی خوشحال شدم، بیش‌تر به این دلیل که اغلب در مواجهه با اظهارنظرهای دیگران به این نتیجه می‌رسیدم که بازی در قالب چنین شخصیت‌هایی می‌تواند تصور حذف ویژگی‌های خاص زنانه را ایجاد کند. گاهی می‌شنیدم که این شخصیت‌ها بیش‌تر مردانه است یا زنانگی‌اش تحت‌الشعاع حس استقلال و منش خاص این کاراکترها قرار گرفته است.) مرور کارنامه بازیگری تهرانی می‌گوید که هیچ فیلمی به خوبی (شوکران) نمی‌تواند آینه تمام‌قد ویژگی‌هایی باشد که تهرانی را به ستاره بی‌چون و چرای آن روزها تبدیل کرده بود و دقیق‌ترین تعریف و توضیحی است که می‌شود به کمک آن رمز و راز اقبال عمومی بی‌سابقه تهرانی را کشف کرد.

رکوردشکنی (شوکران) در گیشه باعث شد تا هدیه تهرانی در سال پایانی دهه 1370 در چهار فیلم بازی کند و تهیه‌کنندگان را از دغدغه ناکامی در جلب تماشاگر و فروش فیلم‌ها خلاص. فروش خوب چهار فیلم (دست‌های آلوده)، (چتری برای دو نفر)، (پارتی) و (آبی) اوج قدرت‌نمایی ستاره دهه 70 سینمای ایران در جلب تماشاگران سینما بود و تصور نمایش ناموفق فیلمی که با نام و تصویر هدیه تهرانی گارانتی شده تقریباً ناممکن به نظر می‌رسید. تنوع نقش‌های او در دو سال ابتدایی دهه 1380 حکایت متقابل اعتماد سازندگان فیلم‌ها به ستاره و اعتماد به نفس ستاره برای قدم‌گذاشتن به مسیرهای تازه و متفاوت در بازیگری بود و تماشاگران سینما هم با استقبالی متناسب با ظرفیت هر کدام از این فیلم‌ها نشان دادند که هنوز به ستاره‌شان اطمینان دارند و او را رها نکرده‌اند. حضور فیلم‌هایی مثل (دنیا) و (دختر ایرونی) در رده‌های بالای جدول فروش سالانه سینماها که قابل پیش‌بینی و محتمل بود، ولی موفقیت نسبی فیلم‌های (خانه‌ای روی آب) و (کاغذ بی‌خط) نشان داد که ستاره‌ها می‌توانند نقش موثری در تغییر ذائقه عمومی سینماروها ایجاد کنند و امکانی برای ساخته‌شدن آثاری را فراهم کنند که در شرایط عادی سرمایه‌گذاری روی آن‌ها ریسک بالایی دارد.

تصویر درشت هدیه تهرانی در بیل‌بردهای تبلیغاتی فیلم جنگی پر خرجی مثل (دوئل) از مهم‌ترین نقطه عطف‌های حکایت ستاره‌ها در سینمای این سال‌های ایران بود؛ تهرانی با دو سه دقیقه بازی افتخاری در این فیلم توانست ماجرای جنجالی بازگشت سعید راد به عنوان ستاره‌ای قدیمی و نوستالژیک را هم تحت تاثیر خودش قرار بدهد. هوشمندی تهرانی در قبول‌نکردن نقش زن جنوبی میانسال (دوئل) حکایت از تصور روشن و مشخص او نسبت به قابلیت‌های خودش و تعریف‌ درستش از شرایط و قواعد ستاره‌بودن داشت. شاید اگر آن تعریف و قاعده در ذهن تنوع‌طلب هدیه تهرانی درست نشسته بود، سینمای ایران هنوز هم می‌توانست از وجود و حضور این ستاره‌ موفق بهره‌برداری کند. پذیرفتن بازی در نقش زن بومی فیلم (جایی برای زندگی) که شباهت‌های زیادی به زن جنوبی (دوئل) داشت، مسیر حرفه‌ای هدیه تهرانی را تغییر داد. او ، انگار که از ستاره‌بودن و موفقیت خسته و دل‌زده شه باشد ، سراغ آزمون و خطاهایی رفت که ضریب خطاهای بالایی داشت و نتیجه‌اش تا امروز چهار فیلم اکران‌نشده یا بدون مجوز نمایش (آبادان، شبانه، نسل جادویی و نیوه‌مانگ) و افت چشم‌گیر فروش فیلم‌های دیگرش بوده است. وسوسه‌های تازه ستاره، هر چه که بود، سرانجام موفقی نداشت و باعث شد که سینمای ایران زودتر از آن‌که تصور می‌شد ستاره موفق و مقتدرش را در قامت بازیگری تجربی ببیند و افول وجه ستاره‌گی او را تماشا کند. این وسط امیدواری محکمی برای احتمال بازگشتی موفق هست که نشان می‌دهد تلفیق تجربه‌گرایی و آزمودن راه‌های متفاوت و نقش‌های تازه الزاماً به معنای پشت‌پا زدن به پیشینه بازیگری و تصویر ذهنی تماشاگران از ستاره محبوب‌شان نیست.

(چهارشنبه‌سوری) آخرین فیلم به نمایش درآمده هدیه تهرانی است که اوج مثال‌زدنی دیگری در توان بازیگری او و اثبات دوباره محبوبیتش در مقام یک ستاره را همزمان یادآوری می‌کند. (چهارشنبه‌سوری) سرمشق کاملی از هدیه تهرانی برای هدیه تهرانی است که می‌گوید می‌شود ستاره بود و کلیشه نشد، جایزه جشنواره‌ای گرفت و نفروش نبود و از آن مهم‌تر می‌شود تعریف‌های ناقص و غلطی را که میان (بازیگر) و (ستاره) فاصله می‌اندازد و نقش‌آفرینان سینما را با تعریف‌های قالبی دسته‌بندی و ارزش‌گذاری می‌کند، تصحیح کرد. این‌که هدیه تهرانی درس‌ها و تجربه‌هایش از این دوره خاص کارنامه بازیگری‌اش را چه‌طور به کار خواهد گرفت، معلوم می‌کند که آیا این دوران به قیمت کم‌سو شدن موقت کیفیت ستاره‌گی او ارزشش را داشته یا جریان‌های تازه و اتفاق‌های دیگری در راه است.

زندگی حضرت یوسف در آیینه 20 فیلم سینمایی و تلویزیونی ::.

.:: زندگی حضرت یوسف در آیینه 20 فیلم سینمایی و تلویزیونی ::.

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

زندگی حضرت یوسف (ع) تاکنون در سراسر جهان در قالب بیش از 20 فیلم سینمایی بلند و کوتاه، سریال تلویزیونی و انیمیشن به تصویر کشیده شده است. اخیرا شاهد پخش سریال تلویزیونی حضرت یوسف (ع) به کارگردانی (فرج‌الله سلحشور) از شبکه یک سیمای جمهوری اسلامی ایران هستیم که با استقبال بینندگان این شبکه روبرو شده است.
اگر از فیلم کم اهمیت (یوسف و زلیخا) به کارگردانی (سیامک یاسمی) که پیش از انقلاب اسلامی، در سینمای ایران ساخته شد بگذریم، در کنار فیلم انیمیشن (خورشید مصر) ساخته بهروز یغمائیان که نخستین فیلم انیمیش ساخته شده در ایران است که به زندگی حضرت یوسف(ع) می‌پردازد. می‌توانیم بگوییم که فیلم (فرج‌الله سلحشور)، اولین فیلمی است که از زندگی حضرت یوسف بر اساس مستندات و حقایق قرآنی ساخته شده است.

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.orgکتایون ریاحی در نمایی از سریال حضرت یوسف (ع)


بر اساس اطلاعات کسب شده بیش از 19 فیلم در این باره در قالب فیلم‌های سینمایی بلند و کوتاه، سریال‌های تلویزیونی و انیمیشن در کشورهایی چون آمریکا، ایتالیا، فرانسه و انگلستان نیز ساخته شده که همگی براساس روایات مختلفی که از انجیل وجود دارد ساخته شده‌اند .

انیمیشن کوتاه و خانوادگی "یوسف و برادرانش":
این فیلم محصول کشور آمریکا در سال 1990 میلادی است که (دان لوسک) آنرا کارگردانی کرده است.
(دنیس مارکز)، فیلمنامه‌نویس آمریکایی فیلمنامه این انیمیشن را براساس زندگی حضرت یوسف به روایت انجیل نوشته است.

فیلم سینمایی
"یوسف فروخته شده توسط برادرانش":
این فیلم بلند سینمایی به کارگردانی (وینسنت لورانت، هیلبرون) در سال 1904 ساخته شده است.
در این فیلم که براساس روایت زندگی انجیل از زندگی حضرت یوسف ساخته شده است، حضرت یوسف پس از آنکه مورد حسادت برادران خود قرار می‌گیرد، توسط آنها به بازار برده فروش‌ها برده شده و فروخته می‌شود.

فیلم
این درام سینمایی که به (یوسف در سرزمین مصر) نیز شهرت دارد، محصول کشور آمریکا در سال 1914 میلادی است.
این فیلم به کارگردانی (ایوگن مور) و با بازی (جیمز کروز) و (جان لنبرگ) ساخته است.

فیلم
"داستان یعقوب و یوسف":
این فیلم تلویزیونی در سال 1974 به کارگردانی (میالیس کوکا گیانسین) در آمریکا جلوی دوربین رفت.
داستان این فیلم که توسط (ارنست کینوی)، فیلمنامه‌نویس آمریکایی، نوشته شده است، شامل دو بخش است: در بخش اول حضرت یعقوب پس از آنکه با دسیسه‌، با مادرش (برکت) را از عیسو، برادرش می‌دزد از قوم خود می‌گریزد. بخش دوم نیز داستان تولد حضرت یوسف و فروخته شدن او توسط برادرانش و به قدرت رسیدنش در مصر است.

فیلم
"یوسف پسر یعقوب":
این فیلم کوتاه در سال 1913 به کارگردانی (هنری آندریانی) در فرانسه جلوی دوربین رفت. داستان این فیلم نیز براساس روایت انجیل ساخته شده است.

فیلم
"یوسف":
این فیلم سینمایی محصول کشور آمریکا در سال 1995 است.
این فیلم به کارگردانی (راجر یانگ)، کارگردان آمریکایی برنده جایزه امی و با بازی (بن کینزلی)،بازیگر برنده اسکار، (مارتین لندو)، بازیگر برنده اسکار و (لسلی آن وارن)، بازیگر برنده امی و نامزده جایزه اسکار، (پل مرکریو) و (مونیکا بلوچی) ساخته شده است.
در این فیلم (بن کینزلی) در نقش عزیز مصر، (لسلی آن وارن) در نقش زلیخا و (پل مرکریو) در نقش حضرت یوسف بازی کرده‌اند.

فیلم
"لحظات ارزشمند داستان یوسف":
این یک انیمیشن بلند سینمایی است که در سال 1998 در آمریکا ساخته شد.

فیلم
"یوسف و کت رنگارنگ و شگفت‌انگیز رویا":
این فیلم موزیکال در سال 2000 به کارگردانی (دیوید مالت) و نویسندگی (تیم رایس) در انگلستان جلوی دوربین رفت. در این فیلم (دانی اوسموند)، (ماریا فریدمن) و (ریچارد آتنبرو) ایفای نقش کرده‌اند.

فیلم
"یوسف":
این فیلم سینمایی در سال 1920 به کارگردانی مشترک (رومولو باچینی) و (آلفردو رابرت) و بازی (ددی دالتنو) و (ایتوره مازانتی) در ایتالیا ساخته شد.

فیلم
"یوسف رویا پرداز":
این انیمیشن درام در سال 1962 به کارگردانی (برادران گروس) و نویسندگی (ناتان گروس) در فلسطین اشغالی جلوی دوربین رفت.
این فیلم 80 دقیقه‌ای که نسخه فرانسوی آن به نام (یوسف فروخته شده توسط برادرانش) شهرت دارد، در همان سال نامزد جایزه نخل طلای کن شد، ولی نتوانست این جایزه را از آن خود کند.

فیلم
"یوسف و کت رنگارنگ":
این انیمیشن 50 دقیقه‌ای به نویسندگی (وودی لی) در سال 1999 در استرالیا ساخته شد.

فیلم
"یوسف در مصر":
این انیمیشن کوتاه و خانوادگی محصول کشور آمریکا در سال 1992 است.
(ریچارد ریچ)، این انیمیشن 30 دقیقه‌ای را کارگردانی کرده و نویسندگی آن را نیز (برایان نیسن) به عهده داشته که در فیلم نقش حضرت یوسف را بازی کرده است. این انیمیشن که براساس روایت تورات از زندگی حضرت یوسف ساخته شده است، داستان حضرت یوسف پس از فروخته شدن در بازار برده فروش‌هاست، او که توسط برادرانش فروخته شده به مصر آورده می‌شود، کشوری که مردمش خدای ابراهیم را نمی‌شناسند و او تنها و وحشت‌زده مجبور می‌شود تا رسالت پدرش یعقوب را ادامه دهد.

فیلم
"یوسف و برادرانش":
این فیلم صامت و سیاه و سفید با مدت زمان یک ساعت و 33 دقیقه، سال 1922 به کارگردانی (کارل فروئلیش) در کشور آلمان ساخته شد.
این فیلم نیز براساس روایت انجیل از زندگی حضرت یوسف ساخته شده است.

فیلم
"یوسف و برادرانش":
این انمیشن کوتاه خانوادگی، به کارگردانی (دان لوسک) در آمریکا ساخته شد.
این فیلم که به اسم (بزرگترین حادثه:داستانی از بایبل:یوسف و برادرانش) نیز شهرت دارد، محصول سال 1990 میلادی است.

فیلم
"یوسف در مصر":
این فیلم کوتاه و درام، یک فیلم صامت و سیاه و سفید است که در سال 1912 در کشور ایتالیا ساخته شد.

فیلم
"یوسف در سرزمین مصر":
این فیلم که به نام (یوسف و برادرانش) نیز شهرت دارد، در سال 1932 به کارگردانی (جورج رونالد) در کشور آمریکا جلوی دوربین رفت. در این فیلم 80 دقیقه‌ای که به زبان عبری ساخته شده است، (بن آدلر)، (آیدا آدلر) و (سونیا آدلر) ایفای نقش کرده‌اند.

فیلم
"یوسف مقدس":
این فیلم کوتاه و صامت، محصول کشور فرانسه در سال 1916 میلادی است که کارگردانی آن را (راجر لیون) به عهده داشته است.

فیلم
"افسانه حضرت یوسف در مصر":
این فیلم تلویزیونی یک درام موزیکال 95 دقیقه‌ای است که در سال 1990 به کارگردانی (پیر جوردن) در کشور فرانسه ساخته شده است.
"یوسف فرزند یعقوب نبی":