دو نوشته نیما حسنینسب درباره دو ستاره سینمای ایران در دو دهه 1370 و 1380: ستاره دهه قبل و ستاره دههای که پیش روست...
1- هدیه تهرانی؛ ستاره دههای که گذشت... 
داستان ستاره شدن هدیه تهرانی در سینمایی که هیچوقت به بازیگران زن مهلت و مجال درخشش و محبوبیت نمیداد، شروع جالب و عجیبی دارد. همه چیز با اتفاق آغاز شد و بر حسب اتفاق جلو آمد و به ثمر نشست. محمدرضا شریفینیا که در شناخت ویژگیها و قابلیتهای بالقوه بازیگری در سینمای ایران نامی آشنا و تائید شده دارد، هدیه تهرانی را در فروشگاهی میبیند و به دنیای بازیگری دعوتش میکند :( قصد داشتم از ایران بروم و در آلمان در رشته دکوراسیون داخلی ادامه تحصیل بدهم. همه کارهایم را هم کرده بودم و سفرم داشت قطعی میشد. آن دوره مربی شنا بودم و در تابستان 1372 درحالیکه دستم هم شکسته بود، رفته بودم فروشگاه باغ که برای کارهای دکوراسیون حصیر بخرم. آقای شریفینیا و خانم حاجیان هم اتفاقاً آنجا بودند. آنها را میدیدم که از پشت قفسهها با نگاهشان تعقیبم میکنند و میدانستم هر لحظه ممکن است بیایند و بپرسند میخواهی فیلم بازی کنی؟ این اتفاق بارها افتاده بود و با این حس و نوع نگاهها آشنا بودم. بههرحال چند لحظه بعد خانم حاجیان جلو آمد و پرسید شما تهران زندگی میکنید؟ جواب دادم بله و بعد گفت به بازیگری علاقه دارید؟ گفتم نه، چون آن زمان سینمای ایران را خیلی دوست نداشتم و بازیگری هم طبعا جذابیت چندانی برایم نداشت. جواب منفی دادم، اما خانم حاجیان و آقای شریفینیا با دوست من و مادرش که همراهم بودند صحبت کردند و شماره تلفنشان را گرفتند و از طریق آنها تماسهای بین ما شروع شد. در یکی از همین تماسها بود که دعوت شدم به دفتر هدایتفیلم برای فیلم روز واقعه! موقع خواندن فیلمنامه دیدم راحله نقش خیلی کوتاهی است که هیچ کار خاصی جز چندتا بله و خیر نمیکند و بیشتر یک تیپ ساده است تا شخصیت. به همین دلیل جواب منفی دادم، چون فکر میکردم ورود به دنیای سینما و بازیگری مسائلی با خودش همراه میآورد که حضور اول آدم باید ارزشش را داشته باشد و شروع جدیتری لازم دارد. میدانستم که قدم گذاشتن به این دنیا ممکن است تمام زندگیام را تحتالشعاع قرار بدهد و زیر و رو کند. پس اولین نقش باید ارزش این ریسک را میداشت. بعدش هم که صحبتهای مالی و رقم دستمزد پیش آمد و دیدم از همین کار فعلی خودم بیشتر از این حرفها درمیآورم.)
اگر دنبال ریشهیابی دلایل ستارهشدن هدیه تهرانی باشیم، باید از همین جا شروع کنیم. از اینکه چهره پرطرفدار یک دهه سینمای ایران از ابتدا با (نه گفتن) و رعایت شکلی از استقلال و تنندادن به جریان رایج روزمرگی و شانس و تقدیر و تصادف پا به این عرصه گذاشت. البته تهرانی چند سال پیش از آن هم تا یک قدمی حضور جلوی دوربین سینما رسیده بود؛ اولین پیشنهاد را ناصر تقوایی که از آشناهای خانوادگیشان بود، چند سال قبل از این ملاقات مطرح کرد. اولینباری که او بهطور جدی به بازی در یک فیلم فکر کرد بیستساله بود و ناصر تقوایی میخواست (چای تلخ) را بسازد، اما فیلم به سرانجام نرسید و اولین بخت جدی تهرانی برای بازیگر شدن با بدشانسی همراه شد. این اتفاق در ابتدای ورودش به سینما باز هم تکرار شد تا داستان ستارهشدنش هم شکلی دراماتیک پیدا کند. عکسهای تست گریم (روز واقعه) در اختیار کارگردانها و تهیهکنندهها قرار گرفته بود و کیانوش عیاری برای بازی در (بودن یا نبودن) و ایرج قادری برای بازی در (میخواهم زنده بمانم) از او دعوت به همکاری کردند که هر کدام به دلایلی به نتیجه نرسید. مسعود کیمیایی فیلمنامه (سیب سرخ حوا) را به او پیشنهاد داد و تهرانی داستان فیلم را شنید و پسندید، اما وقتی کیمیایی از کارگردانی این فیلم کنارهگیری کرد و سعید اسدی جای او را گرفت، تهرانی هم از همکاری طفره رفت. (نه گفتن) که بعدها مولفه و شاخصه اصلی پرسونای بازیگری او شد و شرایط حضور شخصیتهای زن در سینمای ایران را به مسیر تازه و متفاوتی کشاند، به (روز واقعه) و (سیب سرخ حوا) ختم نشد.
سینمای ایران برای پیدا کردن ستارهاش یک بار دیگر هم جواب منفی شنید، آنهم در مقابل پیشنهاد کارگردانی که معتبرترین بازیگران سینما هم با اشتیاق جلوی دوربیناش میروند :( قراری گذاشتیم برای فیلمنامه (لیلا) که آن موقع اسمش (یک داستان واقعی) بود. رفتم آنجا و آقای مهرجویی درباره فیلم حرف زدند و سناریو را تعریف کردند، اما قصه فیلم را دوست نداشتم و قبول نکردم. البته آن موقع عقلم نمیرسید و شاید به خاطر اعتبار و اسم آقای مهرجویی باید قبول میکردم، اما این مضمون که مردی میخواهد زن بگیرد چون همسرش نازاست برایم قابل هضم نبود و فکر میکردم اصلا چرا باید چنین موضوعی را مطرح کرد.) تهرانی بازی در شاهکار مهرجویی را رد کرد تا با فیلمی از مسعود کیمیایی اولین حضورش در سینما را تجربه کند و کیمیایی هم روند معرفی ستاره به سینمای ایران را تداوم داد:( یک روز نزدیکهای جشنواره فجر آقای کیمیایی تماس گرفتند و گفتند میخواهم فیلم دیگری بسازم که یک کار خیابانی بیستروزه است و قرار است بدو بدو و با دوربین روی دست بگیریم. ممکن است خوب بشود و ممکن است بد از کار دربیاید. شخصیت مریم را برایم توصیف کردند و خلاصه قرار شد در فیلم (سلطان) بازی کنم.) حضور تهرانی در (سلطان) نامش را سر زبانها انداخت و این نقطه آغاز مسیر نهچندان سرراست او در سینمای ایران شد.
(غریبانه) با هدیه تهرانی و ستاره محبوب اما رو به افولی مثل ابوالفضل پورعرب به فیلمی پر تماشاگر تبدیل شد و خیلیها استقبال تماشاگران از فیلم را پای حضور جذاب و شخصیت متفاوت زن داستان نوشتند. در روزهایی که کشور با به قدرترسیدن اصلاحطلبان در زمینههای مختلف سیاسی و فرهنگی چهره عوض کرده بود، هدیه تهرانی تصویر تیپیک و مقبول فرهنگ در جریان اصلاحات شد و اهدای سیمرغ بلورین بهترین بازیگر زن نقش اول به هدیه تهرانی برای بازی در (قرمز) یکی از جریانسازترین اتفاقهای سینمایی آن دوران بود. جایزهای که باعث شد شخصیت زن مستقل، سرد و صورتسنگی به عنوان پرسونای آشنای ستاره عصر اصلاحات تثبیت شود : ( بعد از بازی در (قرمز) قضیه برایم جدیتر شد. به همین دلیل موقع اکران فیلم رفتم انگلستان تا در رشته دراما ادامه تحصیل بدهم و این کار را به صورت جدیتر و آکادمیک شروع کنم و جلو بیایم. این انگیزه جدی بود، چون همیشه در زندگی وسوسه تجربه کارهای تازه و مختلف را داشتم و بازیگری بیشتر از بقیه کارها این انگیزه درونی مرا پوشش میداد و میل و شیطنت دائمیام را به از این شاخه و آن شاخه پریدن مهار میکرد.)
(سیاوش) برای هدیه تهرانی بهانهای برای تداوم حرفهای بازیگری و برای سینمای ایران نشانه دیگری برای تثبیت موقعیت ستارهای بود که میتوانست گیشه فیلمها را تضمین کند و نشان بدهد که فروش چشمگیر (قرمز) اتفاقی نبوده است. در این مقطع، بیتردید بهترین شانس ستاره سینمای ایران بازی در نقش جنجالی و پیچیده پرستار فیلم (شوکران) بود؛ موقعیتی که تهرانی بهخوبی درکش کرد و از آن بهترین استفاده را کرد تا ثابت کند جذبه ستارهگی را میشود با کیفیت بازیگری پیوند داد. شخصیت سیما ریاحی شوکران در برهوت تصویر ملالآور زن در سینمای ایران و توانایی این سینما در کلیشهکردن بازیگران یک شاهنقش واقعی بود که میتوانست مسیر حرفهای هر بازیگر زنی را تغییر بدهد:(از پیشنهاد بازی در (شوکران) خیلی خوشحال شدم، بیشتر به این دلیل که اغلب در مواجهه با اظهارنظرهای دیگران به این نتیجه میرسیدم که بازی در قالب چنین شخصیتهایی میتواند تصور حذف ویژگیهای خاص زنانه را ایجاد کند. گاهی میشنیدم که این شخصیتها بیشتر مردانه است یا زنانگیاش تحتالشعاع حس استقلال و منش خاص این کاراکترها قرار گرفته است.) مرور کارنامه بازیگری تهرانی میگوید که هیچ فیلمی به خوبی (شوکران) نمیتواند آینه تمامقد ویژگیهایی باشد که تهرانی را به ستاره بیچون و چرای آن روزها تبدیل کرده بود و دقیقترین تعریف و توضیحی است که میشود به کمک آن رمز و راز اقبال عمومی بیسابقه تهرانی را کشف کرد.
رکوردشکنی (شوکران) در گیشه باعث شد تا هدیه تهرانی در سال پایانی دهه 1370 در چهار فیلم بازی کند و تهیهکنندگان را از دغدغه ناکامی در جلب تماشاگر و فروش فیلمها خلاص. فروش خوب چهار فیلم (دستهای آلوده)، (چتری برای دو نفر)، (پارتی) و (آبی) اوج قدرتنمایی ستاره دهه 70 سینمای ایران در جلب تماشاگران سینما بود و تصور نمایش ناموفق فیلمی که با نام و تصویر هدیه تهرانی گارانتی شده تقریباً ناممکن به نظر میرسید. تنوع نقشهای او در دو سال ابتدایی دهه 1380 حکایت متقابل اعتماد سازندگان فیلمها به ستاره و اعتماد به نفس ستاره برای قدمگذاشتن به مسیرهای تازه و متفاوت در بازیگری بود و تماشاگران سینما هم با استقبالی متناسب با ظرفیت هر کدام از این فیلمها نشان دادند که هنوز به ستارهشان اطمینان دارند و او را رها نکردهاند. حضور فیلمهایی مثل (دنیا) و (دختر ایرونی) در ردههای بالای جدول فروش سالانه سینماها که قابل پیشبینی و محتمل بود، ولی موفقیت نسبی فیلمهای (خانهای روی آب) و (کاغذ بیخط) نشان داد که ستارهها میتوانند نقش موثری در تغییر ذائقه عمومی سینماروها ایجاد کنند و امکانی برای ساختهشدن آثاری را فراهم کنند که در شرایط عادی سرمایهگذاری روی آنها ریسک بالایی دارد.
تصویر درشت هدیه تهرانی در بیلبردهای تبلیغاتی فیلم جنگی پر خرجی مثل (دوئل) از مهمترین نقطه عطفهای حکایت ستارهها در سینمای این سالهای ایران بود؛ تهرانی با دو سه دقیقه بازی افتخاری در این فیلم توانست ماجرای جنجالی بازگشت سعید راد به عنوان ستارهای قدیمی و نوستالژیک را هم تحت تاثیر خودش قرار بدهد. هوشمندی تهرانی در قبولنکردن نقش زن جنوبی میانسال (دوئل) حکایت از تصور روشن و مشخص او نسبت به قابلیتهای خودش و تعریف درستش از شرایط و قواعد ستارهبودن داشت. شاید اگر آن تعریف و قاعده در ذهن تنوعطلب هدیه تهرانی درست نشسته بود، سینمای ایران هنوز هم میتوانست از وجود و حضور این ستاره موفق بهرهبرداری کند. پذیرفتن بازی در نقش زن بومی فیلم (جایی برای زندگی) که شباهتهای زیادی به زن جنوبی (دوئل) داشت، مسیر حرفهای هدیه تهرانی را تغییر داد. او ، انگار که از ستارهبودن و موفقیت خسته و دلزده شه باشد ، سراغ آزمون و خطاهایی رفت که ضریب خطاهای بالایی داشت و نتیجهاش تا امروز چهار فیلم اکراننشده یا بدون مجوز نمایش (آبادان، شبانه، نسل جادویی و نیوهمانگ) و افت چشمگیر فروش فیلمهای دیگرش بوده است. وسوسههای تازه ستاره، هر چه که بود، سرانجام موفقی نداشت و باعث شد که سینمای ایران زودتر از آنکه تصور میشد ستاره موفق و مقتدرش را در قامت بازیگری تجربی ببیند و افول وجه ستارهگی او را تماشا کند. این وسط امیدواری محکمی برای احتمال بازگشتی موفق هست که نشان میدهد تلفیق تجربهگرایی و آزمودن راههای متفاوت و نقشهای تازه الزاماً به معنای پشتپا زدن به پیشینه بازیگری و تصویر ذهنی تماشاگران از ستاره محبوبشان نیست.
(چهارشنبهسوری) آخرین فیلم به نمایش درآمده هدیه تهرانی است که اوج مثالزدنی دیگری در توان بازیگری او و اثبات دوباره محبوبیتش در مقام یک ستاره را همزمان یادآوری میکند. (چهارشنبهسوری) سرمشق کاملی از هدیه تهرانی برای هدیه تهرانی است که میگوید میشود ستاره بود و کلیشه نشد، جایزه جشنوارهای گرفت و نفروش نبود و از آن مهمتر میشود تعریفهای ناقص و غلطی را که میان (بازیگر) و (ستاره) فاصله میاندازد و نقشآفرینان سینما را با تعریفهای قالبی دستهبندی و ارزشگذاری میکند، تصحیح کرد. اینکه هدیه تهرانی درسها و تجربههایش از این دوره خاص کارنامه بازیگریاش را چهطور به کار خواهد گرفت، معلوم میکند که آیا این دوران به قیمت کمسو شدن موقت کیفیت ستارهگی او ارزشش را داشته یا جریانهای تازه و اتفاقهای دیگری در راه است. |